گفتمش دل می خری؟
پرسید چند؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند
خنده کرد
ودل ز دستانم ربود
تا به خود باز آمدم
او رفته بود
دل ز دستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جامانده بود
نویسنده:
ساکن جاده های...و
ساعت: 4:5 عصر
تاریخ: جمعه 89/9/19
خدایا!
خدایا!
تو با آن بزرگی
در آن آسمانها
چنین آرزویی بدین کوچکی
توانی برآورد؟
آیا؟
نویسنده:
ساکن جاده های...و
ساعت: 3:59 عصر
تاریخ: جمعه 89/9/19
نویسنده:
ساکن جاده های...و
ساعت: 3:54 عصر
تاریخ: جمعه 89/9/19
< src="http://shereno.com//./export.php?op=poemjava&id=34326">>
نویسنده:
ساکن جاده های...و
ساعت: 3:49 عصر
تاریخ: جمعه 89/9/19
< src="http://shereno.com//./export.php?op=poemjava&id=74158">>
نویسنده:
ساکن جاده های...و
ساعت: 3:35 عصر
تاریخ: جمعه 89/9/19
< src="http://shereno.com//./export.php?op=poemjava&id=34633">>
نویسنده:
ساکن جاده های...و
ساعت: 3:12 عصر
تاریخ: جمعه 89/9/19
< src="http://shereno.com//./export.php?op=poemjava&id=33320">>
نویسنده:
ساکن جاده های...و
ساعت: 3:12 عصر
تاریخ: جمعه 89/9/19
< src="http://shereno.com//./export.php?op=poemjava&id=36378">>
نویسنده:
ساکن جاده های...و
ساعت: 3:11 عصر
تاریخ: جمعه 89/9/19
< src="http://shereno.com//./export.php?op=poemjava&id=34633">>
نویسنده:
ساکن جاده های...و
ساعت: 3:10 عصر
تاریخ: جمعه 89/9/19
< src="http://shereno.com//./export.php?op=poemjava&id=45377">>
نویسنده:
ساکن جاده های...و
ساعت: 3:6 عصر
تاریخ: جمعه 89/9/19