لحظه هایت یکی یکی آخر بی من اما کجا بگو رفتند این منم دختر خیالاتت لحظه هایت کدام سو رفتند؟ من که گفتم دلم اسیرت شد این تو بودی که گفتی ام بگذر این تو بودی که راه عشقم را بستی و سد زدی به این باور من پر از عشق بودم و آری نشود عشق را نصیحت کرد آنکه دل داده بود و عاشق بود به نبودم چه زود عادت کرد تو مگر دیدی آتش عشقم که مرا سوخت همچو خاکستر چیزی از من نماند باقی و تو پر شدی از ترانه ای دیگر رفتی آخر بدون من تنها تاسر قله های تنهایی؟ یک نفس نام من به یادت بود؟ عشق نادیده اهورایی یک شب آری خودم به تو گفتم نرو ای وای بی تو تنهایم تو ولی با نگاه می گفتی مطمئن باش زود می آیم رفتی و آخرش نفهمیدی انتظارت مرا تباهم کرد ناگهان یک نفر مرا دزدید بی تو اما چه بی پناهم کرد
ساعت: 6:13 عصر
تاریخ: پنج شنبه 90/3/26